×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

عصر الاغ

 

 کشاورزي الاغ پيري داشت که يک روز اتفاقي افتاد توي يک چاه بدون آب.

 کشاورز هر چه سعي کرد نتوانست الاغ رو از تو چاه بيرون بياورد. براي اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه رو با خاک پر کنند تا همينکه از خطر افتادن بچه ها در آن جلوگيري شود و هم اينکه الاغ زود تر بميرد و زياد زجر نکشد. مردم با سطل روي سر الاغ خاک مي ريختند اما الاغ هر بار خاکهاي روي بدنش رو مي تکاند و زير پايش مي ريخت و وقتي خاک زير پايش بالا مي آمد سعي مي کرد برود روي خاک ها . روستايي ها همينطور به زنده به گور کردن الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد تا اينکه به لبه چاه رسيد و بيرون آمد. مشکلات زندگي مثل تلي از خاک بر سر ما ميريزند و ما دو انتخاب داريم: اول اينکه اجازه بديم مشکلات، ما رو زنده به گور کنند،دوم اينکه از مشکلات سکويي بسازيم براي صعود.

شنبه 15 خرداد 1389 - 5:01:28 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم